حدودا دوسال پیش من توی یه کلاسی بودم بعد این پسره هم همکلاسیم بود بعد ما توی واتساپ گروه برای اون کلاسه داشتیم...بعد من همینطوری توی گروه بودم یه دفعه ای بدون اینکه متوجه بشم دستم میخوره با این یارو تماس میگیرم ولی سریع فهمیدم قطع کردم ..بعد از اونجا دیگه شروع شد ..بهم پیام داد و صحبت وو..گفتم اشتباهی دستم خورد زنگ زدم اینا ..بعد این یارو سریع پسر خاله شد و درمورد مسائل درسی صحبت میکردیم و..حدودا یه دوسال همینطوری شماره منو داشت و ما درمورد مسائل درسی صحبت می کردیم و اصلا هم زیاد چت نمی کردیم فقط گاهی اوقات ،، تا اینکه گذشت گذشت تا مهر امسال،، این یارو خیلی بهم پیام میداد منم سعی میکردم وقتی جواب میدم سریع بحثو ببندم که دیگه هیچ بحثی نداشته باشه که صحبت کنه، ولی ماشالا اصلا استعداد خارق العاده ای داشت همش سر صحبت را باز میکرد 😐 و همچنین به بهانه های الکی هم هروز پیام میداد
بعد دیگه پیام دادناش بیش از حد شده بود و من از رفتاراش فهمیده بودم بهم علاقمند شده ولی شک داشتم هنوز..
بعد همینطوری گذشت
تا بهمن، که یه دفعه گفت میخوام یه چیزی بهت بگم
گفتم بگو
بعد برگشت بهمگفت آره من عاشقت شدم و خیلی دوستت دارم و بدون تو میمیرم و .....از این حرفا ی عاشفانه و....
بچه ها ( منم واقعا بهش هیچ حسی نداشتم ) خلاصه بهش گفتم لطفا بیخیال این موضوع شو ،اصلا نمیخوام درمورد اینجور مسائل صحبت کنم و درواقع یجوری بهش فهموندم من اصلا خوشم نمیاد بیخیال شو ، ولی اون همچنان مصمم بود و میگفت من یه روزی به عشقم میرسم و..منم می گفتم اوکی ، بعد بچه ها یه شب برام فرستاد( My love (s اول اسم من هم س هست منظورش من بودم ..بعد منم دیگه جوش آوردم آخه کلافه ام کرده بود هی بهش میگفتم ول کن لطفا درمورد اینجور مسائل صحبت نکن و من واقعا نمیخوامممم و ..باز این انجام میداد دیگه اینو که گفت جوش آوردم بهش گفتم خجالت نمیکشی و ولم کن دیگه و دیگه حق نداری بهم پیام بدی
بعد از این ماجرا بهش گفتم تا یه چندوقتی اصلا بهم پیام نده تا منو فراموش کنه ( چون احساس کردم خیلی وابسته شده بود چون هروز قبلا پیام میداد) و اینکه اصلا هم از رو نمیرفت بعد خلاصه گذشت یه چندوقتی پیام نداد و دوباره پیام داد ..بعد گفت آره اگه ناراحت میشی دیگه درمورد اینجور مسائل صحبت نمی کنم و ببخشید اگه ناراحتت کردم و... بهم یه فرصت دوباره بده و قول میدم دیگه هیچی نگم
منم گفتم اگه هیچی نمیگی اوکیه ولی اگه میخوای دوباره شروع کنی بلاکت می کنم
بعد گفت باشه و.. )بعد خلاصه بعد از این ماجراها هی میگفت تو اولین دختری هستی که من دارم باهاش چت می کنم و من اصلا تاحالا دختری توی زندگیم نبوده و تو اولین کسی هستی که من عاشقش شدم و.. درضمن این وسطا هم درمورد دختر عموش میگفت ،، میگفت که زن عموم میخواد من با دختر عموم ازدواج کنم و من نمیخوامش و.. این حرفا را میزد که مثلا من حسودی کنم و جوش بیارم ولی نمیدوست که تازه من بهش میگفتم چقدر خوب ،، چرا نمیخوایش ؟؟ خیلی خوبه و فلان و تشویقش میکردم بره با همون یارو ازدواج کنه 😂😂
اها بعد تازه میگفت آره هرجا میرم دخترا ازم شماره میخوان و.. همش دخترا میان پیویم و میگن روت کراشیم و ..( بچه ها حالا اصلا قیافه هم نداشت ) خلاصه فک کنم اینطوری میگفت که حسودی کنم که منم عین خیالم نبود
بعد یه روز صحبت دوست پسر و دوست دختر اینا شد گفت آره الان همه دوست پسر و دوست دختر دارن منم اگه وقت داشتم حتما دوست دختر میگرفتم و خیلی حال میداد 😐
گفتم مگه شما قبلا دوست دختر داشتی؟گفت آره من دختر خاله ام قبلا دوست دخترم بوده نمیدونم دلم براش سوخته باهاش دوست شدم و... فلان در صورتی که میگفت من اصلا اصلا تاحالا هیچ دختری توی زندگیم نبوده و تو اولین نفر هستی و.. و شعار آدم صادق بود میگفت آدم همیشه باید صادق باشه بعد میگفت هیچ دختری نبوده😐
بعد خلاصه من حالم بد شد از این همه دروغ گفتناش،، اصلا برام مهم نبود طرف دوست دختر داشته یا نه (چون حسی بهش نداشتم) ولی اینکه انقد آدم کثیفی باشه که انقدر دروغ بگه حالمو بد کرد خلاصه دیگه بعد از اون روز پیام هاشو سین نزدم ...
دیگه سین نزدم تا اینکه بعد از چند روز بهمپیام داد گفت تو به من بی احترامی میکنی پیامهام را جواب نمیدی منم گفتم تو آدم کثیفی هستی و .....خلاصه بحثمون شد و من بلاکش کردم بعد دوباره با اکانت جدید هروز بهم پیام میداد من هی بلاک می کردم بعد هی منت کشی میکرد میگفت تروخدا تنهام نذار من بدون تو میمیرم و اصلا نمیتونم زندگی کنم و بیا یه آینده ی خوبی باهم بسازیم و باهام مهاجرت کنیم و.....ولی من هی بلاکش می کردم تا اینکه دیگه کل اکانتهاش را بلاک کردم بچه ها از روز به بعد مزاحم تلفنی های من شروع شد و پیام دادن پسرا ،، هروز یه پسر بهم پیام میداد من سین نزده پاک میکردم مزاحم تلفنی ها هم میدادم بابام جواب بده تا بابام گوشیو برمیداشت سریع قطع میکردن