منکه دیدمش سه سال بعد از جدایی تازه عقدکرده بود اونم گویا
یه دختر زشت ولاغر اصلا شبیه تازه عروسا نبود نه شیک نه خوشحال
لباس های داغون تیپ داغون
چهرش هیچ جذابیتی نداشت
خیلی ام خشک و بی تفاوت به نظر میرسیدن
همینکه از من چند درجه بدتر بود خوشحال کننده بود اصلا ناخوداگاه یه پوزخندی نشست رو لبم بخاطر این یعنی بهم زدی!(مادرش مخالف ازدواجمون بود و بعد از خواستگاری سنگ انداخت)
پسره هم رو من قفل شد من دیگه نگاهم برگشت سمت زنش و پوزخندی که زدم امیدوارم دیده باشه!
اصلا هم ناراحت نشدم خلایق هرچ لایق
البته خودمم تو دوره اشنایی باهمسرم بودم و تقریبا به نتیجه رسیده بودیم شاید اگه سینگل بودم بیشتر اثر میکرد
ما که میریم بیرون فقط باهم حرف میزنمی چیز پیز نشون میدیم و میخندیمم اون دوتا یوبس بودن!
زمان لازمه یروز صبح پامیشی مبینی هیچ حسی بهش نداری