یک ماهه از شوهرم خواستم منو ببره جایی برا ی قرارداد چون اینجا غریبم سخته برام تنهایی رفتن؛ هی امروز فردا کرد و بهانه و بی توجهی و ... طوریکه که کلی فرصت از دست دادم و ... بعد این همه گفتن دیشب تازه میگه ب نظرم من کلا ولش کن ! میگم الان میگی بعد ی ماه میگه میخواستی خودت بری!! جالبه ی کار مشترک مشابه بود ی مقدار سودش ب خواهرش میرسید فوری همون روز تلفنی حلش کرد که من هنوز تعجم اینکه اینقد سرش شلوغه و همه چی یادش میره چطور یادش موند و اونکا و انجام داد ...بعد که خوب فک میکنم توی همه ده سال هر جا منافع خودش و خانوادش بوده همه کار کرده هر چی هم برا من خوب بوده و دغدغه من بوده اصن مهم نبوده شد شد نشدم نشد تهش میگه میخاستی خودت بری پیگیری کنی