پارسال برای اربعین قرار بود خانوادم برن کربلا قرارم نبود من برم منم به کسی چیزی نمیگفتم
ولی دلم خیلی تنگ شده بود خیلی
گاهی میرفتم زیر اسمون التماسش میکردم که تروخدا بطلب اقا
به دلم افتاد که برم دنبال پاسپرت و این چیزا پاسپرت زیارتی درست کردم ادرس دادم جالب اینه پاسپرت من زود تر از اعضای خانوادم اومد ولی هنوزم قرار نبود من برم دم اخری که داشتن وسایلشون را میزاشتن توی ماشین بابام صدام کرد گفت بلند شو بریم.
مثل اینکه اقا واقعا منا طلبیده بود. تا خود اونجا اشک هام میامد چون من ارادت خاصی به اقا امام حسین دارم
خلاصه رفتیم باورتون میشه ما و هم سفرای ما همشون همون سال حاجت گرفتن
الانم من دلم لک زده اربعین بشه فقط برم کربلا یه گوشه ای از حرم چادرم بکشم روی صورتم فقط گریه کنم همین وبس