2752
2734

برای همین منو تو ۱۲سالگی دادنش بهش 

نه من راضی بودم نه خانوادم ولی نمی‌دونم چطور قانع شدن خانوادم البته دروغهایی که عمم گفت بی تاثیر نبود(این عمم یه شهر دیگه زندگی میکنه زیاد رفت وامد نداریم باهاش)

ظاهراً چند سال پیش همون سالی که میخواست خواستگاری کنه به مادرم پارچه ای داده که تیکه تیکه شده بود بعد مامانم گفته برات پارچه گرفتم دست فلانیه بهش گفتم هروقت رفتی خونه(ما) بهش بده بعد گفت این اضافه آوردم گفتم کم نباشه 

دیگه پارچه رو هیچکس نداده فقط همین چند تیکه ای که خودش داده بود اینا چندسال موندن تا امسال برگشتم خونه پدرم و بار کردیم یه خونه دیگه مامانم انداخت 

بعد تازه یادش افتاده 

بنظرتون امکان داره یه چیزی پشت اون پارچه ها باشه؟ 

اینم بگم یبار به مامانم گفت خانم x بهت میده یبار گفت خانم y یعنی قشنگ معلومه دوبار دروغ گفت

دوستان من مغزم ارور داد هرکس فهمید یه خلاصه بده ببینیم عمه چکرده

وقتی میام نی نی سایت کاربر ها منو یاده ان شرلی میندازن تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشتوقتی روشنی چشمهایتدر پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بودبا من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیتاز تنهایی معصومانه دستهایتآیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



دوستان من مغزم ارور داد هرکس فهمید یه خلاصه بده ببینیم عمه چکرده

😂😂😂😂موقع تایپ آنقدر تو بحر میرم اصلا نمیفهمم دارم چی میگم 

ببین عمم همون سالی که اومد خواستگاریم یه چندتا تیکه پارچه به مادرم داده بهش گفته پارچه اصلی دست فلانی بهش سپردم هروقت بیاد خونتون بهت بده ولی فلانی روحشم خبر نداره 

بعد گفت این چندتا تیکه برات آوردم که اون پارچه اصلی کم نباشه 

ولی هیچ وقت ما پارچه اصلی رو ندیدم امکان داره چیزی پشت اینها باشه؟

2731

شما الان عروس عمتی؟

وقتی میام نی نی سایت کاربر ها منو یاده ان شرلی میندازن تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشتوقتی روشنی چشمهایتدر پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بودبا من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیتاز تنهایی معصومانه دستهایتآیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
بودم دارم جدا میشم

اهان اره شاید ی کاریی کرده بااون پارچه

وقتی میام نی نی سایت کاربر ها منو یاده ان شرلی میندازن تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشتوقتی روشنی چشمهایتدر پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بودبا من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیتاز تنهایی معصومانه دستهایتآیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت

با ظن و گمان و حدس نمیشه تهمت زدن و چیزی ثابت کرد !

مگر با چشم خودتون رویت کنید !

«عشق_بی_نشان ♥لبیک یا صاحب الزمان🤚»تمام وجودم سرشار از یقین به خـــــــــــدا وظهـــــــور شماست.«اللّهم عجـــــــــــل لولیک الفرج» 
با ظن و گمان و حدس نمیشه تهمت زدن و چیزی ثابت کرد ! مگر با چشم خودتون رویت کنید !

می‌دونی 

چون وقتی پیششون بودم هروقت میرفتم مدرسه برمیگشتم می‌دیدم دست به وسایلم زدن یا پنجره اتاق رو باز کردن همیشه دست به وسایلم میزدم ...بعد آخرین بار آزمایشم رو بردن نمی‌دونم به چه دردشون میخوره من حتی بعضی لباسام هم پیدا نکردم موقعی که رفتم لباسام جمع کنم خیلی مرموزن....خودشون هم برام تعریف می‌کردن ک یه آقایی اومد خونمون وموکل داشت و این حرفا بعد خودشون هم دعانویسن اینکارن 

و دقیقاً چرا چندپارچه تیکه ای به مادرم داد هدفش چی بود چرا دروغ می‌گفت پارچه اصلی دست خانم xبعد بار بعدی بگه دست خانم y

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687