2733
2734
عنوان

دعوا جنگ جهانی من با شوهرم..

205 بازدید | 11 پست

دعوا مال دیروز صبحه 

ماشین من یک ماهه صدا میداد و مطمئنم خراب بود 

بعد یک ماهه هروز به شوهرم میگفتم ببرش ببین چشه .

(اون منطقه که تو شهر ما ..همه مکانیکی ها هستن محیط بشدت مردونه هست آدما مریض و کثیف و معتاد اینا زیادی اونجان برای همین خیلی‌ خیلی کم زن می‌ره معمولاً زن و دخترا ماشینشانو شوهرشان یا خانواده اشون یا فامیلشان میاره اما خودشون اونجا نمیرن و میترسن 

من خودم بشخصه بمیرم اونجا نمیرم)


شوهرم هی امروز و فردا هی صبح می‌گفت بعداز ظهر .‌.بعد از ظهر می‌گفت عصر‌.. عصر می‌گفت فردا صبح 

یک ماه تمومه 

بعد تا که ماشین وسط جاده که از شیفت برمیگشتم خراب شد شیفت شب بودم زود تر برگشتم تقریباً ۴ صبح 

بود برگشتم خراب شد... ۴ صبح خسته و کوفته عصاب بشدت خراب و استرس ترس وسط جاده کوهستانی تک و تنها (چون میخواستم زودتر به خونه برسم از لحاظ جسمی داغون بودم و چند ساعت مرخصی گرفتم زودتر برگردم از میان بری که هست بی راهه اومدم چون میگفتم این ساعت خلوته جاده..۲۰ دقیقه نزدیک‌تره اون جاده میان بر) هرچی زنگ میزدم شوهرم یا خانواده ام کسی جواب نداد تا دیگه یک ماشین رد شد خانم بود بهم کمک کرد و منو رسوند خونه.. ماشینمم همونجا زدیم کنار قفلش کردیم...


وقتی رسیدم خونه همون صبح اول وقت جنگ جهانی راه انداختم هرچی دهنم اومد به شوهرم گفتم 

چون بشدت خسته بودم ،عصابم خراب بود ،عصبانیت شدید با خواب و خستگی شدید درهم آمیخته شده بود مغزم از کار افتاده بود نمی‌دونستم چی میگم یا چکار می‌کنم فقط داد می‌زدم و هرچی به دهنم من میومد میگفتم 

حتی همسایه ها رو بیدار کردم از خواب 

اومدن دم خونه امون که وقت صبح ببینن چی شده


داد و بیداد 

که مسولیت پذیر نیستی 

تنبلی ،بی عرضه ای ،بی غیرتی 

که تو فلانی که تو بیسانی 

قولت و حرفت مثل سگ دروغه 

رو حرفت هیچ وقت نمی‌شه حساب کرد 


چند تا گلدان شکستم 

شوهرمم قاطی کرد بشدت عصبی شد حتی فنجان قهوه سمتم پرت کرد دو سه تا وسیله آشپزخانه سمتم پرت کرد که ساکت بشم و...


دیگه با پا در میانی همسایه ها آروم گرفتیم .

الانم بشدت با هم قهریم بشدت بشدت فکر نکنم تا یک ماه دیگه خبری از آشتی باشه 


من می‌دونم زیاده روی کردم و خیلی دیگه دعوا رو بزرگ کردم ولی حق داشتم دعوا 


ماشینم آخر به پسر عمه ام که مکانیکه گفتم 

خود پسر عمه ام جرثقیل گرفت رفت آوردش 

الان مکانیکه و درست شد میاره دم خونه ام ...


کاش زودتر میرفتم زیر بار منت پسر عمه ام

ولی منت شوهرمو نمی کشیدم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731
راستش عزیزم حق داشتی..وسط کوهستان شانس اوردی یه خانم بهت خورد کمکت کرد اگه خدای نکرده اتفاق دیگه ای ...

اگر ماشین خواهرش بود همون لحظه که می‌گفت خرابه میبردش مکانیکی براش 

والا حق داشتی اصلا خودتو ناراحت نکن حالا که شده ،

باید میکشتمش 

اگر ماشین خواهرش بود همون لحظه که می‌گفت خرابه میبردش مکانیکی براش 


آخرش رفتم زیر منت پسر عمه ام ولی زیر منت شوهرم که صدبار بهش گفتم نرفتم 

پسر عمه ام مکانیکه تا زنگش زدم گفت چشم خودش رفت جرثقیل گرفت بردش تعمیرگاه درست شد برامم میاره دم خونه

باید میکشتمش  اگر ماشین خواهرش بود همون لحظه که می‌گفت خرابه میبردش مکانیکی براش  آخر ...

حالا هم کاملا بیخیال باش اصلا تحویلش نگیر ولی ریز ریز کارهایی بکن مثل آشپزی یا پوشیدن لباس های لختی و .... به سمت خودت بکشونش ،😉😉😉

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687