وای نمیدونین چه حال بدی بهم دست داد چه خاطره ها چه روزایی از جلو چشمم که رد نشد من پانیک اتک دارم و همون جا که معرف که فامیله اسمشو گفت حالم خراب شد
حدود دوسال پیش یکی از نزدیکام (نپرسین کیه من خونه مادربزرگ پدری زندگی میکنم و اون موقع پدربزرگمم تازه فوت مرده بود و ماپربزرگمم مریض سرطانیه ) قصد تعرض جن_سی بهم داشت و من از شدت ترسی که اون شب بهم گذشته بود تا سه روز به معنی واقعی لال بودم میخواستم حرف بزنم نمیتونستم حتی تو کوچه موتور رد میشد حالم بد میشد افت فشار و تپش قلب میگرفتم چون اونم موتور داشت تا پنج شش ماه بیرون نرفتم خیلی سخت بود برام خیلی هنوزم مردی کنارم رد میشه یا اتفاقی تو تاکسی کنارم میشینه حالم بد میشه و بار ها سر همین که شب خواب اون دوران رو دیدم و بعدش حالت پانیک سخت داشتم بستری بودم
بخاطر شرایط خانوادگیم مجبورم به ازدواج فکر کنم پدر مادر ندارم و با مادربزرگم زندگی میکنم
خواستگارم شرایطش خیلی خوب بود مالی خانوادگی تحصیلی کاری و حتی قیافه و سنش ولی اسمش با اون شخص یکی بود
فدای سرم ردش کردم حال و سلامتیم مهم تره اصلا نمیخوام لحظه ای اون خاطرات تداعی بشه.
میخوام بگم مواظب دختراتون خیلی باشین خیلی زیاد