عصر از بیرون اومدم طبق معمول آمپر ماشینم بالا بود کاپوت رو زدم بالا شروع کردم آب ریختن رو رادیاتور
ما نزدیک خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم پدرشوهرم دید کاپوت ماشینم بالاست اومد نزدیک گفت چیزی شده گفتم یکم آمپر بالا بود آب ریختم خنک شه
تو همین حین یکی از همسایه ها اومد نزدیکم گفت میگن حسین آقا(همسایه مون)پشت فرمون سکته کرده بردنش بیمارستان
تا شنیدم همه بدنم شروع به لرزیدن کرد آخه سنی هم نداره
پدرشوهرم عمل قلب انجام داده نخواستم اون متوجه بشه هرجور شده با یه ترفندی روانه خونشون کردم
بعد همسرم تماس گرفت گفتن احیاش کردن و برگشته
منم خوشحال شدم آیت الکرسی خوندم و دعا کردم که زودتر خوب بشه
یهو آخرشب که از خونه مامانم برمیگشتیم دیدم کوچه مون پر از آدم
به همسرم گفت محمد چیشده همسرمم حیرون شده بود یهو دور زد برگشت گفتم چرا برگشتی گفت تو برو خونه مامانت
گفت حتما حسین آقا فوت کرده گفتم نه برگرد شاید بخاطر اینکه بیمارستانه اومدن خونشون
ولی کوچه پر بود از آدم
برگشتیم تو کوچه از ماشین پیاده شدم مادرشوهرم درخونشون بود بدنم میلرزید صدا زدم مامان چیشده یهو خواهر همسرم اومد گفت حسین آقا فوت کرده دیگه نتوستم روی پاهام بایستم حالم بد شد داشتم رو زمین میفتادم
آوردنم خونه آبروم جلو همه رفت
دست خودم نیست خب درسته برای من غریبه ست ولی...... حالم بده😔الانم همش تو حیاطم ببینم یه وقت همسرش بی قراری نکنه
گاهی احساس میکنم واقعا من مریضم😔
خواهش میکنم براشون فاتحه بفرستید