بچه ها من با مادرشوهر تو یک خونه ایم و مشکلات زیاد .نمیخام خودمو خوب جلوه بدم اما اینو بگم من اولش گاو بودم یک احمق از همه جا بی خبر
اینو بگم مادرشوهرم چرب زبانه و با زبان بازی میگذرونه .کاری برا من میکرد نمیزاشتم تعارف میکردم و اینا مثلا بچم کوچیک بود میگفت بزار من غذا درست کنم یا هرکاری اگه نمیزاشتم میگفت ن عزیزم کمک خوبه تو دخترمی .اذیت میشی و فلان و منم فک میکردم وااای چه ادم خوبی و از روی کمک و دلسوزی برام میکنه
هیچی اولش خونه داشتم و وقتی میومد خونمم و کمک میکرد و اینا منم گفتم دلسوز منه و فلان
نگو بعدش فهمیدم کمی کمک ک میکرده بعد ک از اینجا میرفته خونه خودش میفتاده تو رختخاب و میگفته خونه عروسم کثیفه کثیف بوده نظافت نمیکنه بلد نیست و خونش ب گند کشیده و من چون ادم نظافتی هستم براش تمیز کردم و از بس کردم کمرم گرفته و دست و پام درد میکنه و اینا و علاوه بر خانواده شوهرم من بیچاره رو تو کل فامیل شلخته جلوه داده و خودشو کاری و اینکه من کارامو میدم اون بکنه
بقیشو میگم پست بعد