از ترم اول یه دختری سعی کرد باهام رفیق بشه ولی من که یکم ازش شناخت پیدا کردم دیدم زبون دراز و خودخواه
سعی کردم ازش دور بشم اما ول کنم نبود مثلا تو هفته بالای ۵ بار بهم زنگ میزد حتی اگه کار مهمی نداشت تا چیز جدیدی میپوشه انتظار داره هی ازش تعریف کنم نمیدونم والا کمبود محبت داره… تا با تیپ جدید میام هی میگه چقدر بهت میاد توام نظر بده راجبم ! دو سه تا دیگه همکلاسیام هم اینطورن هی چیز جدیدی میپوشم میگن خوشبحالت اندامت یطوریه هرچی میپوشی بهت میاد اون روز یکم موهامو دادم بالا همین دختره با چندتا دیگه گفتن چقدر خوشکلتر شدی و…یعنی نمیشه حرکتی نزنم و توجه نکنن یا میگه دستات چقدر نرمه ! اون روز بهم گفت بیا بریم بیرون یهو دستمو گرفت منم بعد چند لحظه دستمو کشیدم حالم بهم خورد پسرا داشتن نگامون میکردن من خودم ۵ تا رفیق دارم بخدا بیرون میریم، خونه هم دیگه میریم ولی دستای همو نمیگیرم نه این که فقط در حد دانشگاه باهاشم. الان چند مدت پیش بحث ساعت شد بهش گفتم اتفاقا منم تو ذهنمه بگیرم یه عکسی نشونش دادم گفتم مارک خوب میگیرم مثل رولکس چندبار هم این موضوع تکرار شد الان امروز اومد از تو کیفش درش اورد گفت ببین من جلوترت خریدم (فیکشه البته) توام دیگه بخر باهم ست کنیم . قیافماون لحظه 🙄 تو دلم بهش گفتم بشین تا بخرم اخه چه دلیلی داره همون چیزی که نشونت دادم بخری ، بعد یکی از دوستام اومد تو کلاس مثل رنگ ناخنام زده بود گفت بلاخره رنگ ژلیشتو پیدا کردم خیلی ازش خوشم اومده بود بهش گفتم پس بگو سلیقم خیلی خوبه گفت اره حالا این از اون ور قیافشو جمع کرد ناراحت شد😐