من ازاون دسته بودم ک میومدم اینجا میگفتم ن وجود نداره فلان بمان اما ی اتفاق هایی افتاد ک باور کردم ببین شاید نتونن دقیقا ب هدف اصلی برسن با دعاوطلسم اما باهمون طلسم آرامش زندگیت بهم میریزه مدام دعوا جنگ و اتفاق های ناخوشایند میفته پس اگ واقعا واسه کار خیر میخوای برو هرچند دعاوطلسم آخرش شرمیاره تو زنگی
الهی آمین
یهویی زندگی مون خراب شد
مشکلات پشت مشکلات
اول از معده درد شروع شد اونم واسه تمام اعضای خانواده
بعد سر دردای شدید بازم برای همه
بد بیاری
هر چی کار میکردیم خرج میشد
هیچ شادیی اتفاق نمیفتاد
یهویی با همه قطع رابطه مون شد
کابوس
ترس
افسردگی
و کلی مشکلات رروحی روانی و جسمی و مالی
مادر شوهرم چندین ساله از اول نامزدی مون تا به الان تو نامزدی یکی از فامیلای نزدیک خودشون ب شوهرم گفته بود ک خود شوهرم اومد بردم پیش دعا نویس چون منو ب مرز جنون رسونده بودن منه عاقل منه مهربون منی ک ی قطره خون ببینم غش میکنم کاری کرده بودن از شوهرم متنفر شده بودم میدونستم قلبم میخادش اما مدام میگفتم نمیخامش منی ک با کلی سختی بهم رسیدیم شیشه میشکستم بدون اینکه حتی ذره ای درد حس کنم یا ازخون بترسم باشیشه تا عمق دستم فرو میکردم و مث اجنه های تو فامیلا ب خونی ک ازم میومد میخندیدم ...الان هشت ساله هربار میگیره دعا ودست بردار نیست...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
