الان دست و پاش شکسته باید حتما یکی پیشش بمونه الان مامانم رفته پیشش امروز ظهر رفتم ناهار خوردم واسه کلاسم برگشتم مامانم گفت شب بیا بمون مامانبزرگم گفت نمیذارم بری وای من حتی وقتی مامانم خونه نیست انقدر که غر میزنه و کلا تو ذوق آدم میزنه خوشحالم دوست ندارم برم بمونم هیج لذتی از اونجا موندن نمیبرم....حالا خودش وقتی میاد خونمون میگه اصرار نکنید شب بمونم انگار زوری مارو میتونه نگه داره...اههه😬😬