وقت بخیر
مدتها خواننده خاموش بودم و امروز حوصله ام سر رفته اومدم عضو شدم فکر نکنید دروغ میگم
من سولماز هستم متولد ۶۴ و یه دختر ۱۰ ساله دارم و متاسفانه نزدیک ۲ ساله جدا شدم و کراتین کار سالن زیبایی هستم و کار میکنم و شوهر سابقم خرجی دخترمو میده اما خرجی منو اصلا نداد و مهریه نخواستم بره گمشه
بابای دخترم قبل اینکه طلاق بگیریم با چندتا خانم توی دوبی رابطه فاجعه آمیز که اینجا روم نمیشه بگم داشت من بخاطر آبرو هیچی نگفتم هرروز دعوامون مثل جنگ جهانی بود و شوهر سابقم کلا چندتا شغل پردرآمد داره و یه سالن آرایشی به نام یکی از دوست دخترش زده آخر به خودم اومدم اون دختره رو زدم و سرشو کوبیدم به دیوار اصلا داستانی شد و افتادم بازداشتگاه اینقدر عصبی بودم اون دختره سرش آسیب دید و شوهر سابقم پشیمون شد و افتاد به التماس من که بخشیدم و فرصت دادم و سالن آرایشی کلا مالیده شد و رفت
اما دوباره تکرار کرد و به عیاشی ادامه داد
پدر شوهر سابقم بی تفاوت بود و کاری نکرد و میگفت النا (دخترم) مهمه تا رفتارهای پسرم به من ربطی نداره
دوباره روند رفتارشو تکرار میکرد و من خر نبودم میفهمیدم چیکار میکنه و کاش بعد از اون اتفاقات و بازداشتگاه طلاقم رو میگرفتم و گول پشیمان شدنش رو نمیخوردم
الان با یه دختره متولد ۸۲ پشتیبان و برنامه نویسی سایت شرکتش هست دوست شده
و قراره باهاش ازدواج کنه و امیدوارم هیچ آسیبی به اون دختر نزنه و دختره مشکل شنوایی داره و پیجشو دیدم زبان انگلیسی بلده و آیلتس ۷ گرفته و بار علمی بالایی داره و خیلی دوست دارم ببینمش بهش بگم شوهر من بوده امیدوارم باهات بدی نکنه
و موندم شوهرم چرا عاشقش شده و آمارشو درآوردم که اون دختره خانواده ثروتمندی مثل خانواده شوهرم نداره با اینکه خودش مدیریت فضای مجازی و کامپیوتر شرکت شوهرمو به عهده گرفته درسته سنش کمه اما حس میکنم این داستان ازدواج شوهر سابقم بو داره
من تعجب میکنم از بین این همه دختربازیش چرا رفت اون دختر کمشنوا رو دیده خوشش اومده و من گه گاهی در موردش منفی فکر میکنم و خانمای نی نی سایت بگید این رفتار من عجیبه که دلم برای اون دوست دختر آخریش میسوزه که قراره باهاش ازدواج کنه؟