این دفع دومه این اتفاق افتاده
دیشب تو پذیرایی خوابم برد چشام باز کردم دیدم جلوم دوتا رتیل بزرگ سیاه دارن تکون میخورن چشام باز باز بود خیره شده بودم بهش خودمو تکون میدادم حالت تشنج بعد مامانم یهو اومد بلندم کرد نشستم همینجوری خیره شده بودم ب رتیل ها مامانم داد میزد میگفت چیشدههه چته نمیدونستم دهنمو باز کنم بگم
بیدار بیدار بودم نشسته بودم تا 20 ثانیه همینجوری اونا جلوم بودن هیچکس اونارو بجز من نمیدید یهو کم کم از جلوم غیب شدن دهنم باز شد مامانم میگفت چی بود فقط گفتم هیچی بعد 10 دقیقه تونستم اسمش رتیل یا عنکبوت ب زبون بیارم توهم زده بودم اونارو
تپش قلبم رفته بود بالا تا صب حالم بد بود دلیلش چیه یعنی؟