من امروز تو این هوای گرم پیاده اومدم از محل کارم
، بعد تا رسیدم خونه مامان و بابام یه سره سوال پیچ کردن که پیاده اومدی؟ چرا نگفتی داداشت بیاد؟ چرا تا از اونجا بیرون میای به ما خبر نمیدیوووووووووووو.......... منم تشنه گشنه خسته عرق کرده با دهن خشک
بشدت از این محیط خوانوادم بدم میاد
میرفتم خیاطی یاد بگیرم اونجا کمکشون میکردم اونا هم بهم اموزش میدادن
نه من به اونا پول دادم نه اونا به من
الان بابام برگشته میگه تو گو، ه خوردی پیاده اومدی از تو خیاط در نمیاد
منم تصمیم گرفتم دیگه نرم
چون از اونورم کارای خونه افتاده گردن مامانم، الان ترش روعه
حالمممممم ازشون خورد نه گزاشتن درس بخونم نه میزارن یه هنری یاد بگیرم حتی چرخ خیاطی هم برام نمیخرن تو خونه تمرین کنم
خلاصه بخوام از اخلاق گندددددو عقیده کثیفشون بگم خیلی طولانی میشه
الان دیگه میخوام به استادم خبر ندم و فردا هم زنگ زد جوابشو ندم
یااینکه بهش اس بدم که دیگه نمیام؟