تاحالا مظلومانه اذیت شدین یا کسی اذیتتون کرده؟

اره من بخشیدمشون ولی خدا تاوانمو ازشون‌گرفت

جالبیش اینجاست خودمم اگ درحق کسی بدی کنم سریع تاوانشو پس میدم

بله . ولی تاوانی در کار نیست ظالم تاوان نمیده

نه ظالم سالم 

آره ول خوب شد ک اینجوری شد 

باعث شد دیگ هیچوقت از تنهایی نترسم از قضاوت دیگران 

بچگی بله

 دلم برای خودم نمیسوزه هیچ وقت دلم برای خودم نسوخته چرا باید حس بدبختی و حقارت به خودم بدم واقعا؟ 

الان هم برام مهم نیست تاوان و فلان و... اصلا نمی‌دونم زنده ست یا مرده ، از نظر روانی ازش عبور کردم البته با کمک تراپی و آگاهی و رشد دادن خودم 

بهم ظلم شد ولی طرف ظالم نبود من زیادی مظلوم و ساده بودم. 

آره 

ن چیزیشون نشد

دختر کوچولوی مهربونی بودم ک با عشق ازدواج کردم خواهر شوهرمو مثل خواهر خودم دوسش داشتم بهش محبت میکردم  زنگ میزد وقتمو‌میگرف کلی درد و دل از مشکلاتش میگف اعصابم بهم می‌ریخت کلی بهش خوبی کردم یک ماه در خونم ب روش باز کردم دوسال که عقد بودم زیر زیرکی مامانش و میکرد ب جونم مینداخت چرا چون ازش بهتر و بالاتر بودم از همه نظر کلی عذابم داد بهانه های مختلف دعوا راه میندازه مامانش میندازه جونم هیچ وقت حلالش نمیکنم هربارم توانش پس داده بدجور ی بار خیلی دلم شکست شب تا صبح اشک ریختم فرداش شوهرش زده بود کیودش کرده بود از خونه انداخته بودم بیرون هر۶ماع میاد قهر خونه مادر شوهرم البته من الان سر زندگی خودممم از دستش خلاص شدم ولی خب بازم دورا دور کرم میذیزع

من کل عمرم هر کی رسید مثل کیسه بوکس یه لگدی انداخت بهم و رفت 

ولی به شکرانه وجود پروردگار همشون خار شدن 

مگه میشه دلی بشکنی وجودی نابود کنی زندگی و امید و احساس را از کسی بگیری خودت راست راست راه بری و گزندی بهت وارد نشه 

اون بالا سری چنان دهنشونو سرویس می‌کنه که خودشون هم نفهمن از کجا خوردن 

بله خیلی بد دارن تاوان میدن چون من واگذارشون کرده بودم به خدا خییییلی زجرم داده بودن خییییلی

اره خبری ازشون ندارم چن وقته ولی خب تا پارسال ک خوش و خرم داشتن زندگی میکردن...

اوه ظلمی در حقم شده که هر کی می‌شنوه از اطرافیان میزنه زیر گریه اما اون زنیکه خر شیطان صفت عین شغال داره خیلی شیک زندگی می‌کنه(مادرشوهر)

فقط یک مورد دبیرستان بودم یک پسره دنبالم میوفتا دحرف های جنسی میزد یکبار با دست راستش محکم از پشت زد پس گردنم فرار کرد چند روز پیداش نبود دیدم بعد چند روز همون دستش شکسته و تو گچه

بله ، دیگه پیگیرشون نبودم