پیر شدم رفت خواهر حقیقت اصلا هیچ چشمی ب خونشونم ندارم اصلا وابدا مشکل اصلیم همسرمه ک بداخلاق وعصبی هست خیلی مثلا امروز تو خونه ی لامپ میخواد عوض کنه خب دیگه ۵تا خونه اونورتر صداشو میشنون مثلا سر پیچ گوشتی یا چارپایه ک باش بره بالا بهونه ها الکی سرشون میگیره هیچ وقت هیچ کاری بدون بحث و تندی انجام نداد
جریان بچه دومم طولانیه خواهر من مدت ک کرونا بود جوری وسواس گرفتم ک نگو لباسا خودم ودخترم از تو کمد روزی اگه بگم حداقل ۱۰ بار اسپری وایتکس و الکل باهم میزدم باور نمیکنی بعد معدم داغون شد عصبی ومیکروب هم داشت هی دکتر هم اصرار میکرد تا وسواستو درمان نکنی اون مشکلات هم درمان نمیشه دیگه واسم قرص اعصاب نوشت و از اینور هم روزی ۱۴کپسول میخوردم واس میکروب معدم وقرص جلوگیری ک همین کپسولا اثر جلوگیری رو خنثی میکزدن
عزیزم اصلا ی جوری همه جور باش تا کردم ن قهر وحروبحث ن سیاست حس ۲ سال اول زندگیمون جوری عاشقم بود ک فقط نگا دهنم میکزد ک چی میگم ولی الان چی مثلا الان شاید ۵ روز قهریم حتی پیش ما نمیخوابه تو اتاق من آشپزخونم گفت ک خیلی کوچیکه بیش ازحد وپسرم هم بیش از حدفضول زود ب زود کثیف میکنه منم هی باید جارو بکشم شوهرم بهونه گرف اره همش خوابی الان یادت میاد جارو بکشی بش گفتم حرفتو بزن چته میگه مشکلم تویی ب خونه وبچه هات نمیرسی بش گفتم هیچی نمیگم فقط اگه خدا واقعا خداس جوابتو میده ندیدم زنی یا حداقل تو خواهر ومادرت اینجوری ندبدم ک با شرایط من کنار اومدن وجیکشون هم درنیومده بخدا ۱ روز درمیون بچه ها روحموم میبرم مریض باشن سر ساعت دارو میدم مدرسه دخترم همش پا منه بش گفتم با گریه اصلام میدونی دخترت مدرسه میره نیمره میدونی کجاس درسش آیا دزسش خوبه بده خانمش کیه چرا بی وجداتی فقط میخوای حرف بزنی
