دستم رفته بود توی تایر موتور درحال حرکت
بعد بابام به جای اینکه دستمو ازاد کنه فقط سرم داد میزدم
اگه همسایمون نبود معلوم نبود چقدر وقت تو اون حالت بودم
بعد به جای اینکه حال منو بپرسه و درگیر دست من باشه فقط به فکر چادر بود و کلی داد و بیداد کرد که حواستو جمع کن گاره شد چادر
دوسش دارم مهربونه
ولی الان سه روزه منو نبرده دکتر برای دستم
از دستش خیلی ناراحتم همش دعوا همش بد و بیراه و چرت و پرته