خواهرم میخواد از شوهرش جدا بشه ۸،۹ ماهه
و خودش مقصر بوده شوهرش عاشق بود الان فرار کرده از دستش رفته و خواهرم خودشم راضیه میومد اونایی که جدا شدنو مثال میزد😐😐😐😐😐 و هرروز با دوستاش اینور اونور و لباس خریدن و آرایشگاه
پریشبم رفته بود عروسی با دوستاش!!!!! و با آب و تابم تعریف میکرد
حالا مامانم اینا باهاش بهترم شدن مثلا روحیش آسیب نبینه تازه قبلا پدرمونو دراورد ۸ سال ازدواج کرده بیشترشو میومد خونه ما غذا میخورد و براش میبردن و من به مامانم میگفتم اینکارو نکن یا بگو خودش درست کنه بهم میگفت گوه نخور حسود 😳😳😳😳😳خیلی سواستفاده گره الان دیگه هرروز میاد اینجا میخوره تازه میپرسه باب میلش باشه بعد میاد سفارش چیزای دیگم میده من یه بار رفتم خونه دوستم مامانم برام غذا آورد شرمنده شدم گفتم تا ظهر اینهمه درستش کرده بعد واسمم بیاره؟! دیگه نذاشتم بیاره با اینکه مجردم،،
همیشم بینمون فرق میزاشت و با اون خیلی بهتر بود
الانم که میخواد جدا شه مامانم میخواست سکته کنه چندماهه پدرمو دراورده از قبل اخلاقش تندبود بدترم شده عین اسکلت شده و مو رنگ نمیزنه و رفته بود دکتر اعصاب و افسرده شده بود نمیخوابید غذا نمیخورد بخاطر اون گوه عین وحشی شده و از بقیه طلبکار شده بخاطر اون برا تولد منم کیک نخرید!!!!!
بهش گفتم اون مقصر بوده که میخوان جدا شن مامانم داد زد بهم گفت گوه نخور آخه شوهرش بهم گفت جریانو فقط قسمم داده که نگم
چه زوری میزنه مامانم بیخودی بگو اون براش مهم نیس تو چته این وسط آخه احمق