2733
2734

بخش اول: ماه پیشانی


می نوشت...می نوشت و می نوشت...معلم داد زد و گفت: نقطه،سر خط... . گچ سفید را چند بار پشت سر هم محکم به تخته کوبوند. یاسمن میدانست که اشتباه نوشته است ولی چیزی به ذهنش نمی رسید. تازه داستان ماه پیشانی را خوانده بود. با خودش می گفت: ماه پیشانی حتما دختر زیبایی بوده. من حتما روزی اون رو میبینم و از اون میخوام که بگه غول کجاست؟ از غول می خوام برام یک دوچرخه ی صورتی بخره که...معلم محکم گچ را به تخته زد. خانم سبحانی داد زد و گفت: حواستون کجاست؟ بنویسید. 

تا خانم سبحانی داد زد، بدن یاسمن لرزید. تمام فکر های او از سرش پرید. همین گونه سپری شد. بزرگ شد. ماه پیشانی از یادش رفته بود. یادش رفته بود که قرار بود از غول یک دوچرخه ی صورتی بگیرد. آخر هم برایش دوچرخه ی زرد گرفتند. دنیا چه تغییری کرده است! چرا ماه پیشانی به جای یک ماه زیبا بر پیشانی اش یک کبودی ست؟ یک کبودی زشت. درد میکرد. پیشانی ماه پیشانی درد میکرد. انگار دردی بر سرش می کوبید. 

پیشانی یاسمن هم درد میکرد. از حرف های نا گفته ای که در سرش بود. از افکار هایی که سرش را پر کرده بودند. از اتفاق هایی که در نهایت به سایه ای سیاه میرسید. سایه ای سیاه و تاریک پر از مه. باید رد میشد تا ببیند چیست. آینده اش چه میشود؟ می گذشت، بعضی اوقات چیزی نمی شد و تاریکی و مه از بین می رفت. اما بعضی اوقات در اون تاریکی و تنهایی می ماند. چشمش هیچ جا را نمی دید. در آن تاریکی انقدر اعصبانی می شد که ممکن بود کار اشتباهی از او سر بزند و مه غلیظ تر و تاریک تر شود،اینگونه او گمراه تر میشد. سرش درد گرفته بود. اما این برای جسم او نبود و با یک قرص و مسکن خوب نمی شد. یاسمن نمی دانست چه کار کند. ماه پیشانی هم همینطور!. 

فرق یاسمن و ماه پیشانی در این بود که ماه پیشانی می گفت: مگه داریم؟ در این دنیا باید همه چیز با خوبی و خوشی تمام بشه، پس این چه نفرین شومیه که در دنیا فراگیر شده؟. 

اما یاسمن می گفت: اینجا زندگیه دیگه! میگذره فقط باید یکم صبور باشیم.زمان میگذره دیگه.. اینجا که دنیای افسانه ها و قصه ها نیست که به همین راحتی ها پایانی خوش داشته باشه!. 

حیف، حیف که صبوری رو بلد نبود. نشستن و دیدن حوادث و اتفاقات صبوریه؟ فکر کردن درمورد بعضی از اتفاقات که قرار نیس بیفته یا افتاده صبوریه؟حرص خوردن و دهان را بستن صبوریه؟ فکر نکنم تا به حال کسی صبوری کرده باشد... . 

بخش دوم: او از خواب بیدار نشد...

یاسمن در تختش دراز کشید. امروز یاسمن خیلی خسته بود و اصلا وقت استراحت نداشت. ساعت 10 شب بود. آه عمیقی کشید. او غمگین نبود، چون روزش مثل همه ی روزها بود. کمی بد، کمی خوب، او فقط خودش را غمگین جلوه میداد. تا بگوید که زندگی او با بقیه انسان ها فرق دارد. داشت فکر میکرد تا تغییری میان زندگی خود و افراد دیگر پیدا کند. چه جالب که میلیونها آدم در سراسر جهان دارند به این فکر میکنند که زندگیشان با بقیه فرق دارد، چه از نظر شادی و چه از نظر غمگینی...تنها شباهت زندگی افراد، چه مشهور و چه عادی این است که زندگی همه ی آنها باهم تفاوت دارد. به این میگویند: شباهت!

 چشمانش سنگین شده بود. خوابش می آمد. اما او خیلی وقت بود که به خواب فرو رفته بود. 

به دنیای دروغین خوش اومدی! 

او پیش رئیسش رفت و فهمید که به دلیل کار کردن خوب او و خوش اخلاقی او حقوق اضافه گرفته است! اما من نمیدانم چرا به خاطر یک پول اضافه همه برایش کف زدند! 

یاسمن، بیدار شو. انتظار اضافه نداشته باش. یاسمن از این مه غلیظ بیا بیرون. نگاهی به اطرافت بنداز، تو حال زندگی کن!. 

صبح شد. یاسمن صبحونه خورد و مثل همیشه سوار ماشینش شد تا به سرکار برود. 

یاسمن، بیدار شو. 

او به سرکار رفت. مثل همیشه! 

ماه پیشانی از خواب بیدار شد. به پنجره نگاه کرد. به جای سرسبزی و درخت هایی با برگ سبز، دود های سیاه و درخت های شکننده بود. 

بغضش گرفته بود. چه میتوانست بگوید؟ 

دلش برای مادرش و خانه رنگارنگشان تنگ شده بود. آن درخت های زیبا، بوی گل یاس. 

رفت تو رخت خوابش، او شروع کرد به فکر کردن به سرزمین قبل از نابودی...الان باید بگویم: 

ماه پیشانی، به دنیای دروغین خوش آمدی! 

ماه پیشانی هم تو دنیای دروغین بین اون همه مه غلیظ که او و یاسمن آنها را رنگین میدیدند غرق شد. 

یــک عــــاشــق آبـی💙 دنیای آبی خیلی قشنگه🌃من هم مثل شازده کوچولو سیاره ی خودمو دارم🌆همه میگن آبی رنگ پسرونس، اما دنیای من دنیای جادوی آبی، شیطان آبی، درک غم و فهم عشق هست🌌 حق داری منو درک نکنی، درکت میکنم🙂💙

بنظرتون این برا چه سنی خوبه؟ 

یــک عــــاشــق آبـی💙 دنیای آبی خیلی قشنگه🌃من هم مثل شازده کوچولو سیاره ی خودمو دارم🌆همه میگن آبی رنگ پسرونس، اما دنیای من دنیای جادوی آبی، شیطان آبی، درک غم و فهم عشق هست🌌 حق داری منو درک نکنی، درکت میکنم🙂💙
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687