2752
2734

از بيرون اومدم داشتم با گوشي در مورد ي قضيه ايي صحبت ميكردم مامانم از اونور اومد داشت پا ب پاي من راه ميومد و گوش ميداد چي ميگم منم با شوخي بهش گفتم چرا پا ب پام داري راه مياي خنديدم تازه ولي اون بهش برخورد عصباني شد گفت ك فكر كردي حالا ادم شدي ادم حسابت كردن تو اگ من نگفته بودم در مورد اين قضيه كسي تو رو ادم حساب نميكرد تو اين خونه هيچ ارزشي نداري بي ارزشي  من ديگ كاري ب كارت ندارم كلي حرف ديگه منم هي ميگفتم بابا منظوري نداشتم خب تو هم هميشه اينجوري ميگي ب ما ولي هيچ يهو عصباني شدم گفتم  اره چون تو اين قضيه تو رو با خودشون نبردن منو بردن عصباني شدي اينو ك گفتم ماتش برد هيچي نگفت 

و اينكه خيلي زود رنجه ادم نميتونه چيزي بهش بگه فورا بهش برميخوره ولي خودش همه چي بهت ميگه اگ ناراحت شدي ميگه به جنبه هستي 

الان بنظرتون مامانم همه چيو بزرگ كرذه يا تقصير منه؟؟؟الانم باهام قهره 

حرفاش ك يادم مياد ميخوام از خونه برم بنظرتون يرم جاي ديگه بمونم؟؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687