همینقدر بد همینقدر با زجر با بدبختی افسردگی دلمردگی
حالم از همه چی بهم میخوره
اوناییکه تاپیکامو میخوندن میدونن جریان چیه
دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط
شوهرم یه غلطی کرد و منم نتونستم ببخشمش ولی بعدش مثل سگ پشیمون بود و رو آورده بود به نماز و قران و روزه گف غلط کردم گوه خوردم خریت کردم من اصلا همچین آدمی نیستم بخوام باکسی حرف بزنم!افتاد به گریه وچندروز مریض شد
به خانوادم گفتم پیششون گریه کرد و منم همونجا چندباری زدمش گفت غرورمو شکستی لهم کردی پیش خانوادت بس کن
هرکاری کردم نتونستم بیخیال شم نتونستم ببخشمش صدای هرزه ای که ازشون هر لحظه تو گوشم میپیچید و آشفتم میکرد
تواین چندسال هرکاری و هرجور بدی بود بهش کردم بلکه دلم خنک شه از توهین و تحقیر و بی محبتی و بی تفاوتی فش کتک بی محلی حتی جواب سلامشم نمیدادم براش چایی نبردم خسته نباشید نگفتم میوه براش پوست نکندم مثل خیلی از خانما روی خوش بهش نشون ندادم نمیذاشتم نزدیکم بشه ۲ ۳ ماه یبار اجازه دادم بیاد سمتم حق پدری رو ازش گرفتم و نزاشتم هیچوقت بفهمه لذت پدرشدنو.همش غر زدم همش جنگ دعوا عصاب خورد کنی هیچوقت محلش نزاشتم هرچی و هرکاری تونستم و بلدبودم سرش اوردم بفهمه تاوان اون کارش چی بوده چون بهش گفته بودم خیانت خط قرمز منه و هیچوقت نمیتونم ببخشمت! اما اون به هیچ جاش نگرفت حرفمو ازین بیشتر حرصم میگیره
باوجود همه بدی ها و جنگ عصاب بااین حال بازم دلم خنک نشد و این زندگی امروز همینجا تموم شد😔😔😔
از امروز قراره بقیه عمرمو تنها بگذرونم .....