مادربزرگم مریضه
همه زحمتاش افتاده گردن ما منتی ام نیست
۱۰ روز خونه ما موند فکر کنین عیادت میومدن مهمون میومدن هزینه هایش همشون گردن پدر بدبخت من بود
حالا وضع مالی مون خیلی معمولیه ولی خب خوردخوراک مهمون برای ده روز خیلی زیاده
خودشم مریض داشته باشی هعی بخوای تقویتش کنی غذای مقوی و گوشت بدی
همه ی اینا به جهنم اصلا
من از سر این میسوزم بغیر مادر من بچه های دیگه هم داره دیگه چرا اونا زحمتی نمیکشن؟اگه مادر من نبود میخواستن چی کار کنن؟؟؟
کاش درد همه ی اینا بود
مادربزرگم بشدت پسر پرسته اصلا از بین نوه های دختریشم زیاد منو خواهرمو دوست نداره
کل روز رو خواهر چهارده سالم ازش نگهداری کرد دریییغ از یه تشکر
بعد پسرخاله ام یه ربع اومد دیدتش چنان گل از گلش شکفته بود