سلام خانمها. دارم دق میکنم یه چیزی داره گلومو فشار میده خودم تنها دایم گریه میکنم یا مدام اشک تو چشمم جمع میشه از صبح تا حالا دارم با خدا حرف میزنم الانم باشما شاید سبک بشم. شوهرم پاش درد میکنه ولی میره سر کار خیلی اذیت میشه درهمدمون کمه. چند وقت بدون منت بهش میگم خودم تنها تو خونه اذیت میشم. میرپ سر کار نمیخوام بفهمه به خاطر پول چند جا رفتم خوب بود ولی به خاطر اینکه من حاشیه شهر میشینم. رفت و امد سخت بود. نرفتم رفتم یه رستوران. نگاهها خیلی بد بودهمکارم بی قیدو بند بود. با مشتری ها میپرید انعامم میدادن بهش ولی من. تحمل نکردم زدم بیرون خدایی تو این دوره زمونه نون تو قشنگی و دلبری برا مرداست. دیدم. طرف روزی سه تومن به جیب میزد با عشوه اومدن برا مردا باهاشونم میرفت خوش گذرانی ولی من از خدا ترسیدم. ناچارا تنها راه کار تو خونه بود از اینو کارها که با اینترنت بود گرفتم خوب بود ولی باید دایم سرت تو گوشی بود همه چپ چپ نگات میکردن حتی دادشم گهگاهی یه دفعه میومد بالای سرم ببینم چکار میکنم با اینکه میدونست ویزیتوری میکنم دیدم نه نگاهها داره بد میشه زندادشم تیکه مینداخت میگفت چیه هی سرتون تو گوشی خلاصه نشد