خاطره خنده دار جایی که نباید میخندیدین خندیدین رو تعریف کنین

😂😂😂

شوهر دختر عمه م فوت شده بود رفتم با مامانم وقتی نگاه کردم یه جوری گریه کردم خندیدم دست خودم نبود همه اخم کردنه بودن 😂😂احساس می‌کردم الانه که منو بخورن

وقتی دوستم رفت توی شِکم معلم مَردِمون توی مدرسه

اما متاسفانه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم🦦

یعکس مامانم میخواست منو بخوره🤣🤣🤣

من یه خواستگار برام اومد بنده خدا از اون مذهبی ها بود خیلی خجالتی هم بود

رفتیم تو اتاق حرف بزنیم من تو ذهن خودم هی میگفتم الان اگه برم بشینم رو پاهاش چه واکنشی نشون میده 😐😂

از این فکرای مزخرفم خندم میگرفت بنده خدا فک میکرد ازش خوشم اومده اونم میخندید بیچاره

 خونه مادرشوهرم  خوابیدیم  تو سالن کنار بقیه 

شوهرم آخر شب رفت آب بخوره  

منم یه شکلک عجیب درآوردم  دهن کج زبون بیرون چشم چپ رو به سقف 

دیدم  شوهرم بالا سرم وایساده داره نگام می‌کنه  نور کمی از بیرون میومد  تاریکه تاریک نبود خونه

فک‌کرد تو خواب اینشکلی شدم 

دیدم نشست  کله اش رو آورد نزدیک با دقت و تعجب نگاه می‌کرد 

به زور جلو خنده ام رو گرفتم  تا بقیه بیدار نشن  که یهو خنده ام شبیه خُرناس شد  اینجا شد دیگه  پتو گرفتم جلو دهنم میخندیدم  دختر ۵ ساله ام بیدار شده میگه مامان مامان چرا گریه میکنی چی شده 

شوهرم گفت خدا شفات بده ديوونه 

🤣🤣🤣🤣🤣

😄😄😄 بچه ها چه دل پاکی دارن

یه جمله مسخره خونده بودم که گفته بود: رفتم پیش تراپیستم، گفت من دیگه تو را نمیپیستم

خیلی مسخره بود ولی هرزمانی یادش بیفتم خنده م میگیره. یه بار همکارم خیلی جدی داشت از مشکلاتش حرف میزد و گفت اره دیروز که رفته بودم پیش تراپیستم.... هنوز جمله ش تموم نشده بود که ادامه جمله س تو ذهن من این بود گفت دیگرا تو را نمیپیستم

واقعا نتونستم جلو خنده م رو بگیرم و ازش عذرخواهی کردم ولی اگر گذاشته باشه پای بیشعوریم بهش حق میدم.

چه افکارشیطانی😈🤣

 بادوستم رفته بودیم پیش دعانویس دعانویس به دوستم گفت تو همزاد داری دوستم باترس گفت همزاد؟همزاد دیگه چیه ؟من داشتم از خنده خفه میشدم تازه نگاه دوستمم میکردم که داشت با اخم وحق به جانب نگام میکرد اخر سر دیدم کم مونده از خنده نقش زمین بشم رفتم بقیه شو تو حیاط خندیدم