۷سال بود ک نزاشته یود موهامو کوتاه کنم حتی یه سانت تقریبا تا پشت زانوهام بود و پرپشت و مشکی هرجا میرفتم میگفتن ماشالله توخیابون ..
خیلی دوسشون داشت و به هیچ وجه راضی نمیشد کوتاهشون کنم حتی خیلی کم هروقت بحثش پیش میومد دعوا بالا میگ بارداریم با فاصله کم بود و خیلی حالم بد میشد ماهای اول از سردردا و حالای بد چندروز نمیتونستم شونه بکشم و روتینشون و انجام بدم گره خورده بودن توهم توحمام نمیتونستم یساعت بمونم دیگه و تیکه تیکه بشورم
یروز ک خیلی حالم بدبود و رو سرم سنگینی میکردن زنگ زدم ک بهش بگم خیلی اذیتم و نمیتونم بهشون برسم اونروزا من حالم بدبود و متوجه نبودم ک خیلی کم میادخونه تقریبا فقط واسه خواب فقط چندساعت میومد منم مدام بستری میشدم
جواب نداد و چندبار تماسمو ردکرد رفتم توحمام و از جای کش مو کوتاهشون کردم استرس داشتم ک امشب چه بل بشویی میشه
اومد تو نگاهم کرد موهام تا پشت گوشم بود اما متوجه نشد
شام اوردم بازم متوجه نشد نخورد گفت خوابش میاد رفتم تورختخواب گفتم تغیری نمیبینی ؟ گفت چیشده مگه؟ گفتم موهام .گفت عه کوتاهشون کردی ؟ خوب کردی بزار بخوابم فرداصب کار دارم و خوابید
چندوقت بعد متوجه خیانتش از ماها قبل شدم ۸ ماهی ک بارداربودم و حتی توصورتم نگاه نمیکرد شبا سراغم نمیومد گوشیمو جواب نمیداد
یبار نپرسید چیزی دلت نمیخواد؟
یبار نپرسید جنسیت بچه چی بود خخخ
هیچوقت دکترنیومد حتی وقتی تحت مراقبتای ویژه بودم
دیگه عروسی و عزاهامون نمیومد
حتی بچه روهم نمیدید ک شبا واسه باباش گریه میکرد
بیخیال ... خواستم یه بخش کوچیک از دردش و بگم تا اروم شم شاید