اوایل ازدواج و رفتار با خانواده شوهر

اصلا خودمونی نشو

هر حرفی رو جلوشون نزن

هیچ وقت راز هاتو بهشون نگو

مشکلاتت رو نگو

از خانواده خودت بد نگو (تا میتونی ریز ریز تعریف کن ازشون)

کمک در حد کم چند بار یه بار (چون اولش اگه زیاد پاشی وظیفه میشه)

کلا فک کن اونجا مهمونی

اونایی که تو خونه مادرشوهر کار میکنن غذا میپزن و اینچیزا راحت میشن

در غیر اینصورت من موردی ندیدم 

مثل مهمون میرن و میان

فقط دوری و دوستی.رسمی  با فاصله.صمیمی بشی دخالت ها و تیکه ها و اذیتا شروع میشه‌.تجربه من که این بود.بعد فاصله گرفتن زندگیم ارامش گرفت

اصلا صمیمی نشو به نفعته،من رسمی م باهاشون در حد ی ظرف شستن کمک میدم تا دعوتمم نکنن نمیرم 

اینچیزا بیشتر بستگی به طرف مقابل داره

من چندساله تا حالا سریخچالشون نرفتم یچیزی بردارم بخورم 

همه چی در حد تعادل خوبه نه خودتو زیاد کنار بگیر نه بنداز وسط همه کارها که بشه وظیفه ت رفت و آمدم هر چی کمتر بهتر زیاد نرو بمون خونشون که خودت سبک میشی و روشون تو روت باز میشه بنظرم سر یخچال و اینا هم نری بهتر باز به جو خانوادگیتون و خانواده اونا بستگی داره

صمیمی نشو اصلااا،نخند زیاد حرف نزن

فک کن رفتی مهمونی چطوری هستی؟هروقت هم میری همراه شوهرت میری و برمیگردی هیچ وقت تنها اونجا نمون بیرون هم میری توضیح نده کجا میری

آفرین نکته آخر خیلی مهمه 

من طبقه بالام هر موقع میرم جایی میگن کجا میگم کار دارم هیچ موقع واضح توضیح نمی‌دم که پررو شن 

من الآن بخاطر همین مسئله یک هفتس شوهرم ندیدم ن بهشون زنگ میزنم ن میرم خونشون پررو شدن میخوان دقیق بدونن کجا میرم چرا میرم با کی میرم حتی اسمش هم باید بگم😐

کوتاه نیا که ادب شن وگرنه دیگه آرامش و حریم خصوصی برات نمیذارن 

اصلا،بابام گفت شوهرت میگ چرا نمیای بگو بابام نمیزاره