امروز مثلا روز تعطیلی منه کلاس ندارم دنبال رخت آویز می گشتم تا لباسامو جمع و جور کنم یکم درس بخونم برم دنبال بقیه کارام رخت آویز پیدا نکردم
گفتم یسر قفسه خواهرم و نگا کنم تا در باز کردم دیدم نیست زود بستم یهو دیدم خواهرم از اتاق بغلی اومد داد کشیددد سرم
که چرا باز کردی فضولی کردی به قفسم
مامانم حموم بود با داد و بیداد کشانده بیرون که چرا این قفسه منو نگا کرد مامانم کلی فحش ونفرین تحقیر دلم خیلی شکست هر کاری میکنم دعوا نشه نمیشه ...