شوهرم رانندست یعنی هفته ای سه بار واسه روزای بیکاریش میره آژانس کار میکنه بقیه روزام میره اداره ( برقه) چندروز پیش که آژانس بود صبح زنگ زدم گغتم نون نداریم گفت تا نیم ساعت دیگه مسافر که زدم میام نون میخرم برات یه ساعت شد نیومد زنگیدم گفت مسافر زدم دوباره اودم آژانس شلوغه میام... نیم ساعت بعد گفت رفتم بنزین زدم خلاصه...... باز رفت آژانس.. خلاصه بعد 3 ساعت دعوا کردم گفتم چرا نمیای و من گشنمه چرا قال میزاری...... اونم گفت فرض کن من سرکارم اداره هستم نمیتونم بیام ... خلاصه اونروز گذشت تا اینکه دیروز اس داد گفت بچه خواهرش زنگیده بهش بردمش کلاس و یه ساعت دیگه میرم دنیالش. دیروز آژانس بود که ازش خیلی ناراحت شدم و کلی غر زدم که اونا واست با ارزش ترن و.... به من میگه فرض کن اداره هستم حالا چجوری واسه اون میتونی سر ساعت برسونیش و سر ساعت بری دنیالش واسه من بعد 4 ساعت نتونستی بیای دنبالم و..... واقعا ناراحت شدم بنده خدا در جوابمم هی میگفت تو با ارزش تری و........ ولی هنوزم حالم بده چرا حرف اونارو رد نمیکنه و.........
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
بنظرم اون روزای بیکاری هم میتونست نره آژانس....همین که غیرت داره و کار میکنه ...اذیت نکن..ایشالا دیگه تکرار نمیشه...یا مثلا میتونست اصلا درجریان قرار نده که خواهرزادش رو رفته رسونده
چقدر شبیه زندگی من!شوهر منم اداره برق دو روز خونه یه روز شیفت؛منم همین مشکل و دارم باهاش؛دیروز قرار بود بره پسرم و کلاس نقاشی زنگ زد گفت کارم طول کشیده خودت ببر تو گرما بعد فهمیدم یه ساعت بعدش رفته خونه مادرش کار اون و انجام بده دیشبم دعوامون شد
آغوشت و به غیر من به روی هیچکی وا نکن؛من و از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن؛من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم.....