اره اصلا ازش فراری بودم
بعد اونم سه ماه موندم باهاش اما واقعا بهش شک داشتم
هیچ اعتمادی نداشتم
رفتارام سرد بود
یه شب گفت غر بزن دعوام کن اما نریز تو خودت
منم یه شب غر زدم به گفته خودش
برگشت میدونی چی گفت
گفت اره گرسنگی نیازه، غذا هم برطرف کنندش
اینو که گفت کلا گذاشتم رفتم
توام بنظر من اگه بعد این همه وقت اوکی نشدی برو
چون داغون میشی
همش شک داری