اون زمان که اوج کرونا بود یه روز خونه نشسته بودیم
بعد کوشی شوهرم زنگ خورد
دیدم مادرشوهرم با زجه و زاری داره به شوهرم میگه بیا
( من فک کردم خدایی نکرده برادرشوهرم فوت کرده) در این حد اشک میریخت و جیغ میزد
بعد قطع کرد دیدم شوهرم بدو بدو لباس پوشید و گفتم کجا میری منم بیام
گفت مامانم کرونا گرفته خیلی حالش بده اورژانس داره میبره بیمارستان 🤣🤣🤣
خب
ادامش قسمت بعد میاد یا تموم شد؟
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
خلاصه منم حاضر شدم بدو رفتیم بیمارستان
جوری مادرشوهرم پشت تلفن زجه میزد
من ریدم
گفتم الان میمیره
خیلی هم جوونه
خب؟ بعد چی شد ک خندیدی
خوب شاید بنده خدا ترسوعه
یا فکر کرده میخواد بمیره
بعد رفتیم دیدیم قسمت اورژانس روی تخت
ماسک اکسیژن هم روی دهنش
مارو دید یه جوری که دارم به زووور نفس میکشم
خب
تا اخر گذاشتی بلایک
قطره چکونی ننویس دیگه
کرونا دوران وحشتناکی بود حق داشته بترسه و گریه کنه هممون ترسیدیم
وای ک کرونا چه دوران بدی بود من با خانواده شوهرم قهر بودم مادرشوهرمم کرونا گرفته بود ی شب دیرم ۳ نصف شب تلفن خونه زنگ میخوره شماره برادرشوهرم گفتم وای ننش مُرد حتما حالا من چه خاکی سرم بریزم گوشیو برداشتم برادرشوهرم گفت میخوام از داداش بپرسم مامانو کدوم بیمارستان ببرم!!!اخه مرد ۳ نصف شب مارو سکته دادی دیگه چندماه بعد اشتی کردم گفتم شانس ندارم من قهرم یکیشون میمیره دیگه روم نمیشه تو روی شوهرم نگاه کنم 🤣
خباصه معاینه شد
گفتن ببرید رو یه تخت دیگه
جا به جاش کردنی شوهرم ماسک اکسیژن و از دهنش برداشت
که بزار رو تخت بقلی
گفت ماسک و بده من حتی یه ثانیه هم بدون اون اکسیژن نمیتونم نفس بکشم
شوهرم ماسک اکسیژن و گذاشت دهنش
من نگاه کردم دیدم کلا ماسک اکسیژنع شلنگش به جایی وصل نبوده و نیست
همینجوری شلنگش اویزون بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بعد خودش نمیدونست
هی ماسک و برمیداشت میگفت این و نزارن دهنم دیگه میمیرم
منم روم نمیشد بگم این که به جایی وصل نیست
ولی پاره شده بودم از خنده
