خاله و شوهر خاله مامانم چند دهه قبل رفتن حج واجب
پیرزنه خیلی خوبه کسی هم از دستش ناراضی نیست و حق وناحقی نمیکنه
ولی یکی از اقوام همون موقع خواب دیده بود رفته دیدنی این زن وشوهر و داره زیارت قبولی بهشون میگه
بعد شوهرخاله مامانم بهش گفته بود زنم که مکه نیومده من تنها رفته بودم
بعد که بهشون‌گفتن خاله مامانم گریه کرده گفته من همش فکر خرید و بازار بودم ولی شوهرم باهام نمیومد میگفته من واسه خدا اومدم نیومدم اینجا خرید کنم و.. بعدم کلی پشیمون که چرا دل نداده بود به سفر زیارتی
مادرسوهر منم همین کارو کرد بدون خداحافظی..وقتی برگشت همه ازش پرسیده بودن عروست کو گفته بود زنگ زدم خداحافظی کردم ولی جوابمو نداد زنعمویشوهرم زنگ زد بیا ولیمه گفتم کسی ازم حلالیت که هیچ خداحافطی هم نکرد گفت میگه تلفن روش قطع کردی گفتم بگو حاج خانم تازه ازمکه اومدی بازم دروغ میگی
حجش قبول باشه یا نه ضرر وسودی براتون نداره
من نمیدونستم باهات مشکل داره فکر میکردم باهم خوب بودید وخداحافظی نکرد
شما که میدونستی موافق نیست وبرات مهم نبود نظر خانوادش وازدواج کردید دیگه بقیه اش هم برات مهم نباشه چیکار میکنن کجا میرن پولشونو خرج کی میکنن
واللا من مادرشوهرم‌خودش اومد خاستگاری ولی تا به الان یه هزار تومنی خرج زندگی پسرش نکرده
