ولی یه چیزی بگم
از اینکه میگن اموات حضور دارن
مادر من هر شب برای پدرش نماز قضا میخوند
بر حسب اتفاق دیشب خسته بود نخوند ما هم نمیدونستیم که نخونده
طفلک خواهر کوچیکم یهو اومد تو اتاق من گفت فلانی یهویی که چیزی اومد تو ذهنم خیلی ترسیدم
گفتش هدفون تو گوشم بود داشتم آهنگ گوش میدادم همین طوری تو ذهنم به مرگ و کردن هم فکر میکردم که یهو تصویر جنازه پدربزرگ که روش پلاستیک کشیده بودن اومد جلو چشام
من خیلی ترسیدم
چرا باید یه همچین چیزی به ذهنم بیاد ؟!!
به مامانم که گفتیم
مامانم گفت راستش من امشب حوصله نداشتم براش نماز قضا نخوندم
اون خیرات میخواد
ناراحته که امشب ثواب نماز بهش نرسیده اینطوری به ذهن تو اومده یاد اوری کرده
بعدش خواهرم دو رکعت نماز قضا براش خوند
گفت آخیش خودم آروم شدم