وقتی یه غم یا یه مشکل پیش میاد میشینم فکر میکنم خب الان این مسئله چقدر مهمه؟ فردا هم همین اندازه مهمه؟ دو ماه دیگه چی؟ سال دیگه چی؟ بعد مقیاسم رو بزرگ تر میکنم : غم من در قیاس با غم سایر مخلوقات در پهنه جغرافیایی این کره چقدر مهمه؟ مشکل من در برابر مشکلات تاریخ خلقت و رنج بشر چقدر بزرگه؟ و اینجوری میفهمم خوشبختم.اسم کاربری من از یه تناقض فلسفی گرفته شده. اگر یه الاغ گرسنه و تشنه رو با فاصله برابر از آب و علوفه ببندن احتمالا انقده بین انتخاب یکی شون تعلل میکنه که از تشنگی و گرسنگی بمیره. آدمها هم خیلی با این موقعیت مواجه میشن و بین دو انتخاب انقده مردد میشن که هر دو فرصت رو از دست میدن
درست میگی عزیزم ولی بعضی وقتا واقعا حیف انرژی آدمه به طور مثال من تو تاپیک قبل با یک دوستی حر ...
تایپیک فرق میکنه تو فامیل افرادی ک ارتباط داریم منظورمه گل ،من همیشه بیتفاوت برخورد میکردم با جاریم و شوهرش تا اینکه جاریم بهم گف شوهرم میگه تو آدم ساده ای هستی منم گپ کردم و متوجه شدم بزرگواریهای من گذاشتن بحساب نفهمی وسادگیم و اشتباه کردم درهمه چی باید اعتدال داشت حتی در بزرگ منشی