همسایه ما عجیب بودن، پسر بچه و زن و شوهر شر و غیر قابل تحمل که ما و بقیه رو عاصی کرده بودن،لحظه ای خدا به سر شاهده آرامش نداشتم و دائم از خونه بیرون میرفتم و فقط وقت خواب می اومدم که اینا خواب باشن!!!
شکایت کردیم، اون ها رفتن دادگاه و در نهایت رضایت دادیم و اون ها هم تعهد دادن!
من میگفتم بهشون، نمیگم بچه رو ببند ولی تو 24 ساعت تو دو سه ساعت بچه رو کنترل کن، بهش بگو ندو، جیغ نزن، نپر، سقف ما ترک برداشته از دستشون! حساب کن!!!!! ولی گوش نمیدادن