اوایل ازدواج خیلی بدعادت بود من هرسه وعده باید سر پا غذا میپختم غذای ظهرم برا شام نمیخورد مگه خودم میخوردم و برا اون جدا یه چیز دیگه درست میکردم، سرجمع سه چارتا غذارو دوست داشت واقعا کلافه شده بودم همیشه هم کم میخورد من چارساعت مثلا سرپا قورمه سبزی درست میکردم اون مثلا نصف بشقاب میخورد یا چن قاشق میخورد میگف سیرشدم...ازوقتی باردارشدم چن روز بیحال بودم خودش مجبور بود غذادرست کنه از اون روز فهمید اشپزی سخته دم ب دیقه سرپاباشی دیگ نون و رب هم جلوش بزاری میخوره طفلی ،،،اشتهاشم باز شده یه دوکیلو چاق شده یساعت یبار میره جلو آینه برمیگرده یه چیزی تو یخچال برمیداره میخوره 😂