آدم ازدواج میکنه از خونه باباش دل میکنه ک بیاد زندگی کنه ک خانم خونه خودش بشه ن که بشه یه زن متاهل ک تو خونه خودشم غریبه
از صب تنهام همسرم میادا ولی نمیاد بهم سربزنه خونه مامانش ک طبقه پایینه شامو ناهار میخوره و شبا یازده دوازده شب برا خواب میاد خیلی خستمه بخدا
منم گفتم تنها نمونم شامو برم حداقل ناهارو بیاد خونه ولی هیچی ب هیچی هیچ فرقی نکرد ب حالش
برای خونه مادرش خرید میکنه اگ مامانش بده دوسه تا میوه سوا میکنه میده اگرم نده هیچی اعتراضم کردنی میگ تو عقده ای و میخوای از خانوادم جدام کنی
ماه آخر بارداریمه من عاشق گوجه سبزم خریده بود دو سه تا خونشون اورد خوردم بعد دیروز برادر شوهرم خوردنی دهنم آب افتاده بود میگمم بخر میخره ها میذاره خونه مامانش اگ دوسه تا بده همونه
بخدا دلم خیلی پره طفلی بچم ک مجبوره تو شکمم اینهمه ناراحتیو گریه رو بخاطر مامانش حس کنه