ی روز که خونه مادرشوهرت بودی با خواهری کسی هماهنگ کن بگو زنگ بزنه بهت
جلو اونا صحبت کن
مثلا خواهرت میگه بیا بریم خونه فلانی دعوت کرده
بعد شما میگی نه بابا من نمیام.اخه هربار نیریم مگه ندیدی خونواده شوهرش میان میشینن، معذب میشیم و چقدر سخته
قطع کردی به شوهرت بگو فلانی دعوت کرده(هماهنگ شده.)
شوهرتم بگه خوب کردی گفتی نمیام
سختمه هربار میریم خونه شون پره
بعد بگو نمیدونم چرا رعایت نمیکنن
هربار میریم همینه
یعنی خودشون سختشون نیست و فک نمیکنن که بده کارشون؟
سناریو بچین