بزار بگه، تو مظلوم باش
،بگو من هی احترام میزارم کلییییی پذیرایی کردم اینم جوابم
اصلا زیر بار نرو هرچی گفت
به شوهرت بگو من هی بهش محبت میکنم ولی تا تورو میبینه میخواد منو بد جلوه بده ،دروغ میگه، بگو پذیرایی میکنم تو نیستی نمیخوره بهم بد و بیراه میگه
ده تا دروغم تو بزار تو دهن اون
با سلیطه یکی از خودش بدتر باید باشی
ببینه نمیتونه از پست بر بیاد ،جمع میکنه خودشو
همه کار کردم .حتی یه مدت قهر کردم محل ندادم مادرش زنگ میزد شوهرم از من حرف میزد . مدام گلایه میکرد .
تصمیم گرفتم پامو‌تو خونه هاشون نذارم خونمم اومدن محل ندمداما شوهرم نمیذاره .پشتم نیست میگه اونا مثل خانوادتن تا میام براش توضیح بدم که منو فراری دادن گوش نمیده منم گفتم مجبورم بهت نگم و به روش خودم پیش برم برامم مهم نیست کهدتو خانوادت بگیر عروسمون و زنم بده چون خستم کردن
رک بگم؟
تا میترسی ازش منتظر ضربه خوردن و حرص خوردنم باش
یکم سیاست به خرج بدی و نترسی و عین خودش سلیطه و هزار رو باشی
اونه که ازت میترسه
جلو شوهرت کاملا خوب باش، غر هم نزن، اتفاقا بگو میخوام محبت کنم که این کدورت جمع بشه
ولی تو خلوت وقتی کسی نیست دهنشو سرویس کن
اون حرف چرت زد صداشم ضبط کن داشته باش
بازی روانی راه بنداز باهاش ،بزار از حرص اون باشه هوچی بازی در بیاره
مطمئن باش شوهرت میگه زنه من که تو خلوت میگه مادرمو دوست داره،ظاهرا هم جلوم احترام میزاره و محبت مبکنه
پس مادرم مشکل داره
اون بیاد تو تیمت گوره پدر مادرشوهر و خواهر شوهر
خودش جوابشونو میده و دمشونو میچینه
جلو شوهرت مظلوم و مهربون و احترام
شوهرت نببود مثل خودش مار باش تا میتونی بسوزونش
ببین همین مورد واسه من بود البته اون جاریم بود
منو حرص میداد خودشو مظلوم میکرد، بعد من غر میزدم و دعوا میکردم شوهرم میگفت اونکه ساکته تو دعوا داری!
همین کاری که بهت گفتم و باهاش شروع کردم
تنها بودم زنگ میزدم بیا نهار گذاشتم میومد انقدر بی محلی میکردم تیکه مینداختم و حرصش میدادم
ولی شوهرامون بودن‌کلی تدارک میدیدم و رویه رو عوض میکردم،
انقدر اینجوری حرف زدم و حرصش دادم اون عقب نشینی کرد
الان اون شده آدم بده😉
