خانواده همسرم تبریزی هستن و ما تهرانی و الان دو سال میشه که توی عقد هستیم. خانواده همسرم به خصوص مادرش خیلی منو اذیت میکنن با حرف ها و رفتاراشون. پدرشوهرم خیلی بهتر هست ولی چون ذات اش مثل مادرشوهرم هست و همش هم در حال خودشیرینی برای مادرشوهرم هست اونم دوست ندارم. خود مادرشوهرم هم حسود و همش اهل تیکه انداختن و مقایسه هست با اینکه من واقعا از خودشون و دخترهای فامیلشون سر تر هستم. برادرشوهر سن راهنمایی هم دارم که رفتاراش عین مادرشوهرم هست و چیزی که بیشتر منو ناراحت میکنه این هست که مثلا با من خوبه ولی رفتار مادرش که عوض میشه اونم رفتارش تا حد زیادی تغییر میکنه. اونقدر منو توی این مدت اذیت کردن که ازشون متنفر شدم. شوهرم هم تا حد زیادی اذیت هاشون رو قبول داره و بهم حق میده ولی میگه تو مهربون باش. دلم نمیخواد باهاشون ارتباطی داشته باشم😔😔😔هر چه قدر محبت میکنن و هدیه میخرم و بهشون کمک میکنم نمک نشناس و پر توقع هستن. الان هم میخوایم بریم سر خونه زندگی خودمون و سر گرفتن خونه اذیتمون میکنن. بین اینکه باهاشون ارتباطی نداشته باشم و اینکه نکنه سر خونه اذیتمون کنن و شوهرم هم ناراحت باشه از اینکه با خانواده اش خوب نیستم و رفت و آمد ام رو باهاشون کم کردم، موندم. به نظرتون چیکار کنم؟
لازم ب ذکر شهر نبود
مال منم همینن حالا بماند کجایی هستن که ربطی ب رعتار نداره
قطع رابطه کردم البته همسرم دیگه تحمل رفتارشونو نداشت
مثلا الان یه مدت بود که با وجود بی ادبی های مادرشوهرم ولی بهش محبت کردم و سعی کردم بهش احترام بذارم و همسرم و پدرشوهرم هم خیلی کارم براشون ارزشمند بود چون می‌دونستن کاملا که چه بدی هایی به من کرده. بازم دیروز نه یک زنگ زد و نه یه پیام داد که روز دختر رو بهم تبریک بگه ولی به خواهرم رور معلم رو هم پیام داد و هم زنگ زد و تبریک گفت😔😔😔دلم رو خیلی شکستن
منم عروس تبریزی هام،مادامی ک محبت کنی بدی میبینی،معمولی رفتار کن،کمک و کادو هم صفر کن،شوهرت اولش گارد میگیره ولی ببینه جدی هستی وا میده
چنان که تو این انشات واژه هست بود تو غذای ما اینقد گوشت نبود
مهم اینه ک همسرت سمت توعه
فاصله گرفتن بهترین چیزه
هرجای که بری آدمای بد پیدا میشن
دلیل این بد بودن مادرشوهرت چیه اخع؟ با ازدواجتون موافق نبود؟
لابد انتخاب مادرشوهرت نبودی شما
منم شرایطم همین بود
کلا تو شهر ما هنوز خیلی از مادرشوهرا تو عهد بوق موندن انتظار دارن خودشون برن برا پسرشون خواستگاری
اگه نمیتونی ادامه بدی هنوز فرصت اینو داری روش فکرکنی
رابطتت رو با خانواده شوهرت کم کن دیری و دوستی
کادو نگیر
زیادی بهشون محبت نکن
بیشتر از ظرفیتشون رو نده
منم همه این کارهارو کردم
هرچی بیشتر محبت کردم کمتر دیدم
هر روز زنگ میزدم حالشون رو می پرسیدم
تو مهمونی و مناسبت و ... دست بالا می گرفتمشون
دیگه اونقدر بزرگشون کردم باورشون شد بزرگن
اونقدر آزار و اذیت دیدم تا یاد گرفتم چکار کنم
الان سگ محلشون می کنم اونا میان سمتم
عزیزم ادما متاسفانه ظرفیت محبت ندارن اکثرشون
شایدم خیلی بهت حسودی میکنه اینجوری داره تورو میکوبه
به هر حال محبت نکن دیگه عادی و معمولی باش
ارسال نظر شما
