تکلیف من با این زندگی سرد و بی روح چی هست؟
بارها ب خیانت فکر کردم! توی چت روم ها تو وقت های تنهایی با پسرها حرف زدم! کلی پیشنهاد دوستی از همکلاسی هام داشتم!
اما من محبت رو تو زندگیم از شوهرم می خواستم!
بارها بهش گفتم من باید محبت رو از مردهای کوچه و خیابون گدایی کنم!
ولی خب خیلی سرد هست....مثل بت!
تو این هشت سال زندگی شاید اندازه انگشت های دست هم دوستت دارم از زبونش نشنیدم!
من حالا زنی هستم پر ازعقده محبت!
هیچ وقت اهل دلبری از مردهای خیابون نبودم!
اما بخاطر موقعیت و اندک زیبایی ک دارم پسرهای مجرد بهم زیاد پیشنهاد میدن!
تا حالی هیچ خیانتی نکردم!
اما حالا گاهی بهش فکر میکنم!
خیلی خسته و افسرده ام!