پنجشنبه دعوت کرده بود خواهرشوهرم مهمونی گرفته بود
از این سر شهر کوبیدم رفتم اون سر شهر با چه بدبختی با بچه کوچیک آماده شدم. از قبل لباس خریدم هدیه خوب براشون گرفتم و آماده کردم . خونه ای که یواشکی ما از پول سهم ارث ما مادرشوهر بهشون داده بود و کمکشون کرد خونه بخرن باز گفتم اشکال نداره بذار ناراحتی ها تموم بشه هدیه خونه براشون ببرم تو جشن مولودی ش شرکت کنم.
با دخترم رفتیم حالا پریود بودم چه خونریزی داشتم هرجوری بود شوهرم بهم رسید کمکم کرد آماده شدم رفتم ....
مادرشوهرم هیچچچییییی تحویلم نگرفت. از در رفتیم تو اومد یه سلام کرد بعدم رفت مثه غریبه ها نشست رو صندلیش ما رفتیم تو اتاق ۲ ماه بود بچم رو ندیده بود. یه سر نیمد تو اتاق بگه کاری داری چیزی میخوای خوش آمدید هییییچییییی. بی محلی در حد اعلا. دختر دایی همسرم یکی شون خیلی کرم داره اونم دید تنها اومدم تو اتاق رو تخت نشسته بود به خود ش زحمت نداد بلند بشه سلام کنه من بهش سلام کردم روشو کرد اونور زیر لب سلام آرومی گفت.
هستین بگم بقیه اشو؟؟؟