2752
2734
رابطمون زیادخوب نیست زیاداهل سازش نیست حرف عادی نمیشه باهش زدفوری می کشونه به سمت دعوا مادیگه خسته ش ...

حل میشه عزیزم نترس فقط ی مشاور کاربلد پیدا کن

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
عزیزم تا میتونی سعی کن خودت اول به شوهرت نزدیک تر بشی بهش احترام بگذاری محبت کنی  بعد باهاش صح ...

شوهرم آدم بی احساسی کلا درمواقع عادی هم نمیتونی حرف بزنی باهش فوری به سمت دعوامیبره همه چی رو

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

شوهرم آدم بی احساسی کلا درمواقع عادی هم نمیتونی حرف بزنی باهش فوری به سمت دعوامیبره همه چی رو

از اول اینجوری بود یا جدیدا اینجوری شده؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
[QUOTE=338602392]حل میشه عزیزم نترس فقط ی مشاور کاربلد پیدا کن[/QUOاره حتما باید پیداکنم مرسی گلم

خواهش میکنم عزیزدلم

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
از اول اینجوری بود یا جدیدا اینجوری شده؟

ازاول رفته رفته بیشترشده  کاش بچه ام به دنیانمیودتاانقدرعذاب بکشه به خدادیروز ازبدن دردتاصبح نتونست بخوابه همه ی جای بدنش کیودبودبمیرم براش

ازاول رفته رفته بیشترشده  کاش بچه ام به دنیانمیودتاانقدرعذاب بکشه به خدادیروز ازبدن دردتاصبح نت ...

خدا حفظش کنه پسر گلت رو

حدس میزنم همسرت افسردگی داره یا مشکلی داره که نمیتونه بگه و اینجوری خشمش رو بروز میده

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
الان کنترل خشم و عزت نفستون چجوریه

کنترول خشمم را با کلاس توسعه فردی خوب شد چون دل بخشیدن دارم ولی زور یا ظلم یا فریبکاری رنجم میده تو شهرداری و شورای شهر میرم مشتم را نشون میدم بهشون که اگه زیادی خواهی بکنند دعوام میشد تخفیف میدن 

خدایا خودت محافظ خوبان باش احتیاج داریم بحضورشان.....
خدا حفظش کنه پسر گلت رو حدس میزنم همسرت افسردگی داره یا مشکلی داره که نمیتونه بگه و اینجوری خشمش رو ...

ممنون از لطفت گلم من هم شک میکنم بهش میگم شایدبایه زنه دیگه رابطه ی داره اینجوری مارواذیت میکنه به خداخودم هم کلافه ام 

ممنون از لطفت گلم من هم شک میکنم بهش میگم شایدبایه زنه دیگه رابطه ی داره اینجوری مارواذیت میکنه به خ ...

نه عزیزم خدا نکنه رابطه ای در کار باشه❤️

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
الان کنترل خشم و عزت نفستون چجوریه

عزت نفسم خوبه خلاق ابتکار پشت کار  موفق هستم فقط همسو و همدم ندارم سر گرم باشم

خدایا خودت محافظ خوبان باش احتیاج داریم بحضورشان.....
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687