ندگی با یه قلضی سختیای خودشو داره حقیقتش من خودم به شخصه دوست ندارم با قاضی ازدواج کنم حس میکنم نمیتونم کسی مثل بابام بیدا کنم
مسئولیت زیادی داره
بابا مامانه من خیلییی اهل رعایتن اگه یه نفر دست بابام یه پرونده داشته باشه حتی یه کیلو هویجم به ما بده ما قبول نمیکنیم
خیلی وقتا شده یعضیا هیچ پرونده ای نداشتن بیش بابام ولی تازه اشنا شده بودن با بابام به واسطه شغلش بعد براش هدیه میوردن حتی شاید واقعا منظوری نداشتن واقعا از لطف بوده مثلا دوکیلو میوه میوردن
بابام سریعععع برمیگردوند میگف دوست ندارم کوچیک ترین چیز رد و بدل بشه .واقعا هم بنظرم کار درست همینه ولی من واقعا برام سخته به ایمجور چیزا اهمیت بدم
هرقاضی خوب نیست بابای من کلا خیلیی طرف خانوماس ولی خیلی قاضیارو دیدم که کلاا با زن جماعت مشکل دارن حق رو به جنس خودشون میدن و کلا زناشونم محدود میکنن
بشدتتتت شغل استرس زاییه
همش با اعصاب ادم سر و کار داره بابای من 7 سال طول کشید مامانم راضی کنه قاضی شه عاشق این شغل بود ولی الان خدا خدا میکنه زودتر بازنشسته شه
خیلییی فشار عصبی بالاعه
جدا از فشار عصبی بالا مردم تازگیا دیدشون نسبت به قاضیا خیلیی بد شده
بابا من مثل من روحیه حساسی داره زود دلش میکشنه واقعا ناراحت میشه وقتی مردم بد میگن یا مثلا فکر کن داری وظیفتو به بهترین حالت ممکن انجام میدی با اینحال یه عده میان تهمت میزنن
بابای من رسما تمام موهاش سفید شده خیلی سخته خیلی
خودم صدسال سیاه ازدواج نمیکنم