اومدم تنها میمونم توخونه عموم برای این که بتونم درس بخونم و به کار هام برسم وایی همین که هوا تاریک میشه غم ععلم میاد سراغم چراغای اینجا هم کمه پنجره ها پرده نداره
صبح خوبه ها شب نمیتونم بمونم میرم بیرون کلی قدم میزنم باز تا میام خونه دلم میگیره
چجوری یسری ها شب و روز تنها میمونن