ی مغازه هست ب هردلیلی سعی میکنه بره هروز مغازه
تا اینجا اوکیه اما اینجا برام مبهمه سعی میکنه ظاهرشو موجه کنه موهاشو مرتب کنه یعنی هرجا شلخته بره مهم نیست اما اینجا ک میخاد بره باید مرتب باشه(این عادتو نداشت) سعی میکنه بهترین لباس هاشو بپوشه موهاشو مجددا مرتب کنه و...
و ب هربهونه ای دوست داره بره
میترسم واقعا شاید این فکر من باشه و هیچ واقعیتی نداشته باشه اما میترسم شیطنت کنه
متاسفانه دوست بزرگتر از خودش داره بارها تاکیید کردیم ک باهم نگردن اما افاده ای نکرده
چ کنم مستقیم نمیخام ب مادرم بگم چون هیچی اصلا معلوم نیست