ی چیزی بگمممم برگاتون بریزه بچه ها ببینین میدونم همه جا فساد هست اما تهران بیشتر از همه جاست انگار از هر چیز بدی دو برابر اینجا بیشتره البته فاز شهر بزرگ همینه
با همخوابگاهیم که دوست صمیمیم بود کات کردم و پانسیونمم جدا کردم . سر این از پانسیون رفتم چون بهم گفت بهم حس داره و میخواد باهام باشه 😞 خیلی اصلا حالم بد شد که چطوری نفهمیدم
این همه بغلم میکرد و اون حس دوستی قشنگ که من فک میکردم دوستیه واسه اون ی جوره دیگ بوده من رو حساب دوستی چقدر باهاش راحت بودم و میرفتم حموم و لباس عوض میکردم یا ی سری شوخیا …
میدونست منم تو رابطم هیچ وقت هیچی نمیگفت که کات کن و اینا ولی خیلی آدم لمسی ای بود همش دوست داشت بغلم کنه یا لمسم کنه ( نه اونجوری که فک کنین در حد همین بغل یا بچسبه بهم ) همش فاز مثبت حس خوب بود واسه من به عنوان دوستی تا اینکه فهمیدم و خودش یهویی بهم گفت نمیتونم حسم و مخی نگه دارم
واقعا کاشکی میرفتم همون شهر خودمون کنار خانوادم دانشگاه آزاد
از وقتی اومدم بدبختی پشت بدبختی