بمعنی واقعی همه چی برام فراهم بود اگه حیوونه تو کوچه پاش زخمی میشد مادرم بمن نمیگفت میگفت تو حساسی روحیه ت بهم میریزه همیشه توی برگه که برای ثبت نام مدرسه والدین پر میکردن قسمت بیماری خاصی دارد مینوشت خیر فقط بسیااااار ترسو است ( دقیقننن این جمله )
فامیلامون میمردن بمن نمیگفتن مثلا یهو می دیدم بابا مامانم یواشکی لباس مشکی میپوشن میرن بیرون بعده چندماه تازه دوزاریم میوفتاد مثلااا عموم مرده بمن نگفتن روحیه لطیفم اسیب نبینه ..ولی بچهها رزگارر پدرم دراورد ازدواج بد و شکست خوردم و طلاق و مادر پدرم بفاصله کم مردن بابام که جلو جشم خود مرد و بعدم اختلاف شدید سر خونه و زمین و هر روز دادگاه و وکیل و تنها زندگی کزدن من کی باورش میشد منکه صدنفر کارام انجام میدادن الان خودم یکسره ت دادگاه و مریض شدنم کرونا خودم خودمو بستری کردم هیشکی نبود فرم پر کنه الانم درگیر تقسیم ارثیم با برادرام بشدت مشکل داریم و اونا ازم شکایت کزدن فقط کم مونده زندان برم فک کنم امسال دیگه این یه موردم تکمیل بشه واقعا چی ساخت ازم این دنیا خوب شد ننه بابام مردن ندیدن