2733
2734

ب سلام

داستان از اونجایی شروع میشه که عموم عاشق دختر همسایشون میشه

اسم مستعار براشون میذارم(عموم:علی و دختر همسایه:لیلا)

از قضا لیلا هم عموم رو دوست داشته اما خب به دلیل حجب و حیایی که داشته چیزی مستقیم به عموم نگفته و از طریق یه دوست متوجه شدن که این علاقه دوطرفست

خلاصه عموم از شهرستان میره تهران برای کار و همچنان عشق لیلارو در قلبش نگه میداره

یه مدت میگذره و خانواده ها متوجه علاقه بین لیلا و علی میشن...

فقط 19 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفههههه

یه خوشگل منو لایک گنه

به نام کاربری دقت نمیکنم😑‌  درمورد حسابداری و بازار کارش ممنون میشم اگر اطلاعی دارید باهام به اشتراک بزارید🌱💖 آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم🤍.{ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد ، تو که با منی همیشه، چه " تری " چه " لن ترانی "💜} من خدا رو دیدم ، تو تمام لحظه های زندگیم خدا بود حتی موقعی که من ازش غافل بودم اون بغلم کرد🥺❤️🌱  بایه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره ، نزار از نفس بیوفتم تویی تنها راه چاره🥲✨️
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

مادربزرگم مخالف ازدواجشون بوده و

بارها به علی مخالفتشو اعلام میکنه اما اون ا.نقدر عاشق لیلا بوده که بی اعتنایی میکنه

مادربرزگم و برادرش با هم نقشه میکشن که این دونفر باهم ازدواج نکنن

برادر مادربزرگم که درواقع دایی علیه میگه من عاشق لیلا شدم!!!!!!

با اینکه ازدواج کرده بود و چند تا هم بچه داشت!

با علی دعواشون میشه اما کوتاه نمیاد و میگه من بزرگترم و تو حق نداری به من بی احترامی کنی و خودتو باید بکشی کنار!!!

فقط 19 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفههههه
2738

درکمال تعجب کسایی هم که از ماجرا خبر داشتن( عده کمی بودن) پشتیبان دایی علی بودن و به علی میگفتن کنار بکشه

حتی مادر لیلا!!!!!

حاضر بود دخترشو به دایی علی بده اما به خود علی نه!

لیلا و علی هردوشون از طرف خانواده ها تحت فشار بودن اما کاری هم از دستشون برنمیومد

علی میره تهران تا مدتی از خانوادش دور باشه به امید اینکه شاید راضی شن برای ازدواج

اما هرچی بیشتر میگذره خانواده ها سرسخت تر میشن...

فقط 19 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفههههه

تا اینکه علی از تهران میاد به خانوادش سر بزنه

بازهم بحث ازدواجش با لیلارو پیش میکشه اما ایندفعه بدتر از دفعه های قبل باهاش برخورد میکنن

مادر بزرگم میگه باید با دخترخالت ازدواج کنی(مریم)

علی جا میخوره و میگه همچین چیزی امکان نداره من فقط لیلارو میخوام

ازاونجایی که مادر لیلا هم مخالف ازدواجشون بوده یه روز میاد خونه علی و میگه اگه با مریم ازدواج نکنی و دست از سر لیلا برنداری لیلارو میدم به داییت!!!!

فقط 19 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفههههه

دنیا برای علی تیره و تار میشه

یا باید تن به ازدواج با مریم بده و لیلارو نجات بده یا اینکه خودشو نجات بده و لیلا بشه زن داییش!!!!

بالاخره تصمیمشو میگیره و قبول میکنه با مریم ازدواج کنه تا حداقل لیلارو نجات بده!


فقط 19 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفههههه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز