مادربزرگم مخالف ازدواجشون بوده و
بارها به علی مخالفتشو اعلام میکنه اما اون ا.نقدر عاشق لیلا بوده که بی اعتنایی میکنه
مادربرزگم و برادرش با هم نقشه میکشن که این دونفر باهم ازدواج نکنن
برادر مادربزرگم که درواقع دایی علیه میگه من عاشق لیلا شدم!!!!!!
با اینکه ازدواج کرده بود و چند تا هم بچه داشت!
با علی دعواشون میشه اما کوتاه نمیاد و میگه من بزرگترم و تو حق نداری به من بی احترامی کنی و خودتو باید بکشی کنار!!!