خلاصه داستان گردن بندخواری:
توتایپیک نیاییدوحشت میکنیدباردارا خاردارا نیایید
داستان :
شربت احسان علیخانی دارم دعاکنید
دخترم دخترشوبردزنه گفت زنیکه
پسرم دوتاپسرشوبرد
شوهرم ازکوچه بچه هاروصداکردبردتو(لیلادرواکن مویوم)
دعاکنیداردکهاله شدن برقوزدم کیف دستم بود
جداشدم خداشوهرم جزجیگربده
خارشدم سرکوچمون لبوفروشیه
کمرم دردمیکنه
دعاکنیدباردارانیایین
جنگال فروکردم توباسن دخترم خون اومدبردم دکتر دکتردوادادآب انارداد
گردنم پرخار شده دعاکنیدشربت احسان علیخانی چنده بده شیش بده ۱۰
واریس دارم سرکارمیرم دلدرددارم
دعاکنید🤢